جدول جو
جدول جو

معنی عروس شدن - جستجوی لغت در جدول جو

عروس شدن
(گُ دَ)
به همسری مردی درآمدن دختر یا زن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
عروس شدن
به همسری مردی در آمدن دختر یا زن
تصویری از عروس شدن
تصویر عروس شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خومْ بَ دَ)
پهن شدن. پهناور شدن. فسیح شدن. عرض پیدا کردن. اتساع یافتن. متسع شدن. باپهنا گشتن. و رجوع به عریض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
زن یا دختری راشوی دادن. زن یا دختری را به خانه شوهر فرستادن
لغت نامه دهخدا
(دی نِ / نَ دَ)
بر هم شدن. (آنندراج).
- قروت شدن صحبت، بر هم شدن صحبت. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ / کِ کَ دَ)
غایب شدن. فروشدن. غروب کردن آفتاب و جز آن. عرج، غروب شدن آفتاب. غمس، غروب شدن نجم. (منتهی الارب). رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 255 و رجوع به غروب کردن شود
لغت نامه دهخدا
(مِ شُ دَ)
چروکیدن. پرچین و شکنج شدن پوست بدن در اثر پیری یا بسبب دیگر. تاه شدن و ناصاف شدن جامه یا پارچه بعلتی. ناصاف شدن. چین و شکن افتادن در پوست بدن یا در جامه و امثال آن. چین و چروک برداشتن. چین خوردن. رجوع به چروک افتادن و چروک برداشتن و چروک خوردن و چروکیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
بیرون شدن. بیرون رفتن. خارج شدن. خارج گشتن:
زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون
ز حلق مرغ بساعت فروچکیدی خون.
کسائی.
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه.
فردوسی.
ز درگاه ماهوی شد چون برون
دو دیده پر از آب و دل پر ز خون.
فردوسی.
گرازه برون شد ز پیش سپاه
خبر شد به اغریرث نیکخواه.
فردوسی.
زین در چو درآیی بدان برون شو
در سرّ چنین گفت نوح با سام.
ناصرخسرو.
ناتام درین جایت آوریدند
تا روزی از اینجا برون شوی تام.
ناصرخسرو.
ز چراگاه جهان آن شود ای خواجه برون
که به تأویل قران بررسد از چون و چراش.
ناصرخسرو.
آمد بگوش من خبر جان سپردنش
جانم ز راه گوش برون شد بدان خبر.
خاقانی.
یکی روز پنهان برون شد ز کاخ
ز دلتنگی آمد به دشتی فراخ.
نظامی.
خانه خالی کرد شاه و شد برون
تا بپرسد از کنیزک اوفسون.
مولوی.
تا غلاف اندر بود با قیمت است
چون برون شد سوختن را آلت است.
مولوی.
بار دیگر ما به قصه آمدیم
ما ازین قصه برون خود کی شدیم ؟
مولوی.
ابریق گر آب تا به گردن نکنی
از لوله برون شدن تقاضا نکند.
سعدی.
نام نکوئی چو برون شد ز کوی
در نتواند که ببندد بروی.
سعدی.
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
از ماه ابروان منت شرم باد، رو.
حافظ.
- از شماره برون شدن، بی حد و حصر گشتن:
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
آنرا که از شماره برون شد چه منتهاست ؟
فرخی.
- از گوش برون شدن، فراموش شدن. از یاد رفتن:
برون نمی شود از گوش آن حدیث تو دانی
حدیث اسب نباشد برون ز گوش سپاهی.
انوری.
- از یادبرون شدن، فراموش گشتن:
نه آن دریغ که هرگز بدررود از دل
نه آن حدیث که هرگز برون شود از یاد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عروس عدن
تصویر عروس عدن
اروس بهشت ویوک بهشت، ماه، ستارگان، کنیزک همخوابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون شدن
تصویر برون شدن
بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروا شدن
تصویر دروا شدن
معلق شدن، آویخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروس کردن
تصویر عروس کردن
دختر یا زنی را شوهر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ور افتادن بر افتادن، کهنه شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن کهنه شدن، بی رونق شدن فرسوده شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
التّجاعيد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
Pucker
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
froncer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
сморщиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
주름을 잡다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
بلبلانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
চুপটি মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
kutufautisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
buruşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
לקמט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
しわを寄せる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
runzeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
सिकोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
mengerutkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
ขมวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
fruncir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
arricciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
franzir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
皱起
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
marszczyć się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
зморщуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چروک شدن
تصویر چروک شدن
rimpelen
دیکشنری فارسی به هلندی